گشته سر سبزدگر باره به هنگام بهار خالدآباد و من و سرو قد و قامت یار گشته خرم چمن و لاله و نسرین و دمن بلبلان چهچهه زن طوطی و قمری و هزار شده خاکش چو بهشت و شده زیبا و تمیز مردم از بوی ریاحین شده سر مست و خمار خالداباد مرا چون گلی از گار است جان و دل را کنم از مهر به پایش ایثار لعبت ماهرخ زهره جبین است این خاک نمکین چشم و سهی گردن و گلگونه عذار مردمش شهره به انصاف و ادب خوب و اصیل مهربانند و نجیبند و موقر به وقار قدمت شهر ز ده قرن بسی افزون است قدمت و قدرت و شوکت همه دارد به کنار داده چل دختر معصوم برای اسلام جان چه قابل که کنی در قدم دوست نثار قلعه نو خلد برین است تمام اوقات مردمش را ادب و عز و جلال است شعار توده اش هست مصفا به گل و سنبل و مل سرو و کاج
اشتراک گذاری در تلگرام